ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

بهار

روزی دخترک داشت توی اتاق کوچیکه خودش با اسباب بازی هایی که خیلی دوسشون داشت بازی میکرد 

مادر دخترک و امد گفت :بهار؟؟؟؟دخترم چرا جوابمو نمی دی؟مگه داری چیکار می کنی؟؟؟؟
بهار انگار تازه متوجه حضور مادر شد و با صدای بچگانه ای که غرقه شادی بود گهت:ااااااا!!!!!!!!!ببخشید مامانی اصلا حواسم نبود اینجایی.........مامان ببین دارم مامان بازی می کنم.... 

مادر به بهار نگاه کرد و گفت :عزیزم چقدر بازی میکنی؟ 

بهار:مامان میگما ببین دخترم چه نقاشی کشیده...   

 

 

مادر نقاشی رو گرفت و نگاهی عمیق بهش کرد....انگار رفته بود تو عالمه خودش....از چشم اون مادر این نقاشی ساده که هیچ مفهومی نداشت براش یه دنیا می ارزید... 

بهار به مادرش نگاه کرد و گفت: مامانی؟! نقاشیم زشته؟؟
مادر که به خودش امد گفت: نه عزیزم ....خیلی خیلی خیلی قشنگه...موضوعه نقاشیت چیه؟؟
بهار:خودممونیم دیگه.....ببین تویی....این منم.....اینم بابس 

مادر به توضیحاته دخترک گوش میداد و به دخترش نگاه می کرد که چقدر ساده به دنیا نگاه میکنه....وقتی توضیحاتش تموم شد پاشد رفت کنار پنجره و به بیرون نگاه کرد..... 

حیاطه خونشون کوچولو اما قشنگ بود....پر از درخت و گل.....به آسمون نگاه کرد که یکدست صاف و آبی بود.....توی دلش گفت: کاش آرزوها به سادگیه یه نقاشی برآورده میشد...... . 

. ..

. ...

. .....

. .......

. .........

. ............

. ................

. ......................

. ............................

. .........................................

 

الان این دختر ۱۸ سالش شده.....مادرش پیر تر و بی حوصله تر از اون زمانه......الان بهر دیگه فقط آرزو نمی کنه که دکتر بشه....فقط یک آرزو نداره که بخواد با یک نقاشی بر‌آوردش کنه..... 

 

بهار ۱۸ ساله اندازه یه دنیا آرزو داره.... 

 

یک روز توی خیابون داشت راه می رفت و با خودش خاطراته کودکیش رو تا الان مرور می کرد......یه خودش گفت کاش الان ۴ ساله بود.....کاش فقط میشد بخنده.....کاش مادرش مثله اون موقع ها می خندید....کاش می تونست آرامشی رو داشته باشه که اون زمان داشت.......کاش مادرش مثله اون نقاشی قبولش داشت...... 

 

بهار کوچولو دیگه بزرگ شد....اگر یک زمان یه غنچه ی کوچولو و سر زنده بود الان یک گل خشک شده......... 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کاش زندگی به همون سادگی کودکی بود..........   

 

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
دیباجون 1391/06/24 ساعت 10:58 ق.ظ http://www.dibajoon.blogsky.com/

سلام خیلی وبلاگ نازی دارین اگه میشه به وبلاگ منم سربزنین ونظربدین راست میگین من الان 12سالمه ولی به جایی که ارزو هام رو روی تصویربکشم مینوسمشون

دیبا جون 1391/06/24 ساعت 11:35 ق.ظ http://www.dibajoon.blogsky.com/

دوستون دارم بازم بیاین

beach 1391/06/24 ساعت 01:17 ب.ظ http://beachlovely.blogfa.com

سلام عزیزم مطالبت مثل همیشه قشنگه خوشحال میشم به وب جدیدم سر بزنی

site02 1391/06/24 ساعت 02:32 ب.ظ http://www.site02.z2z.ir

650360232078آیا بالاخره راهی برای کسب درآمد از اینترنت وجود دارد ؟؟؟
یک راه مطمئن و درآمدزا برای کسانیکه مایلند از صفر شروع نموده و از هیچ به همه چیز برسند
درآمد بسیار زیاد , آسان , مطمئن و قانونی برای صاحبان سایتها , وبلاگها و بازاریابها
با هر بازدید و سابقه فعالیتی که دارید به گروه ما بپیوندید
>>> و طعم واقعی پول اینترنتی را حس کنید <<<
آیا تا به حال اندیشیده اید که می توانید در منزل و بدون نیاز به خروج از منزل حتی تا سقف 755 هزار تومان در ماه نیز درآمد داشته باشید؟؟؟
برای کسب اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.site02.z2z.ir

ای ول خیلی باحال بود
خوشحال میشم مهمون وبم باشی

farhadtak 1391/06/31 ساعت 07:04 ب.ظ http://www.farhadtak.blogsky.com


خوشحال میشم سربزنی

سلام نمیخوای آپ کنی

یه یه کوچولو آپم

فاطمه 1391/07/03 ساعت 02:23 ب.ظ http://deleman43.blogsky.com/

ایکاش همه آدم بزرگها مثل بچه ها با هم مهربون بودن
ایکاش.............

Mahdi 1391/07/25 ساعت 12:19 ق.ظ http://commentate.blogsky.com

راستی رمز پست دلمو بهم میدی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد