قویی کشید بال و پر آن سوی ایرها
گم شد غریب و دربه در آن سوی ابرها
من ماندم و سکوت و سیاهی ٬زمین سرد
او بود آفتاب در آن سوی ابرها...
او بود و .....آفتاب....در٬ آن سوی ابرها....
رویایی از بشارت باران است
افسانه ی دو چشم تر.... آن سوی ابرها٬
افسانه دو چشم ترآن سوی ابرها
دیریست روی قله ی کوهی نشسته ام
شاید بیافکنم نظر آن سوی ابرها
دیریست روی قله ی کوهی نشسته ام
شاید نظر بیافکنم آن سوی ابرها.....
فریاد می زنیم من و کوه... کوه و من
آه ای خدا مرا ببر آن سوی ابرها...
آه....آه....آه.....آه..... مگر می رسد خدا...
اینآه های شعله ور آن سوی ابرها
من بال و پر ندارم ٬من بال و پر ندارم ٬و
تو ای پادشاه خاک پیدا نمی شوی... پیدا نمی شوی
مگر آن سوی ابرها نمی شوی مگر آن سوی ابرها
شاید فکر کنی دیونم نصف شبی نظر میدم ..اره دیونم دیونه عشق عشقی که رفتو تنهام گذاشت تو هم بخواب منو به این حالم تنها بذار
من رو وبم بیاو نظر بده ....