ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

من و اون

شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز

دقیقا یادم نیست چه روزی بود.....اما تو آبان بودیم....من 16 سالم بود و دوم دبیرستان بودم.....اون موقع با یکی از دوستای صمیمیم می رفیتم کلاس زبان....سطح زبانه هر دوتامون بالا بود و داشتیم واسه اف سی ای می خوندیم...اسمه معلممون فوآد بود....یه پسره حدودا  27 ساله بود....خیلی باشخصیت و شوخ بود و کلاس هاش خوش می گذشت.....یه روز که کلاس داشتیم دوستم دیر رسید دمه خونمون....از خونه  ی ما تا کلاس حدوده 20 دقیقه با ماشین طول میکشید.....اون روز می دونستیم که فوآد نمیاد جلسه قبلی گفته بود که کار داره و نمی تونه بیاد و یکی به اسمه شهرام میاد.....ممن و دوستم شهرام رو می شناختیم ...قبلا باهاش مصاحبه داشتیم و تقریبا می دونستیم چه تیپ آدمیه......با دوستم رفتیم سره کوچه اما اون قدر شلوغ بود که ترجیح دادیم پیاده بریم.....می دونستیم دیر میرسیم اما به هر صورت زود تر از با ماشین رفتن می رسیدیم.....هوا یکم سرد بود که به سرعتمون کمک می کرد.....خلاصه تقریبا 15 دقیقه از کلاس گذشته بود که رسیدیم......در زدم که وارد کلاس شیم.....وقتی در رو باز کرد همه با تعجب بهم نگاه کردیم....شهرام نبود....یه پسره خوش قیافه با قد بلند در رو باز کرد.

شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز

....یه شلوار قهوه ای روشن با یه پلیور آبی آسمانی پوشیده بود که روش نوشته هایی به رنگ شلوارش پوشیده بود.....خیلی خوش  تیپ و خوش قیافه بود.....ازش پرسیدم که اینجا کلاسه فوآده>؟؟؟!که در رو باز کرد و ماهم رفتیم تو.....کلاس بهم ریخته بود.....معلوم شد کاره کلاسی داده که باید همه گروه گروه میشدن.....من با دوستم و آرش توی یه تیم بودیم.......اما زیاد حواسم نبود و زیره نظرش داشتم....خیلی خوب بود...... 

  

 

 

 

ادامه دارد..........

شکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا سازشکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا سازشکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا سازشکلک یاهو - جدید - تصاویر زیبا ساز

دلم

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بسه

سلام 

امدم بنویسم 

اما نمی دونم از کجا شروع کنم 

خیلی خستم 

دیگه واقعا نمی دونم به چی امید داشته باشم 

به آینده ی نامعلومم ..... 

به هرچی فکر می کنم به بن بست میخورم 

خسته شدم 

واقعا میگم 

از تنهایی 

از بلاتکلیفی 

از نداشتن چیزایی که حقمه 

از سکوتی که باعث نابودیم میشه و ذره ذره ی وجودمو خرد می کنه 

از ؛ از دست دادن هرچی که می خوام 

از نرسیدن به ّرزوهام 

خدایا چقدر دیگه باید تحمل کنم؟
چقدر؟
کارم شده بی خواب .... تنهایی....سکوت...اشک.....و شنیدن حرفای دیگران و غمخوار بودن.....  

 

خدایا یه روی خوش بهم نشون بده

خدیا می دونم آدمه خوبی نیستم  اما دیگه نمی تونم تحمل کنم.....به نظرت ۷ سال کافی نیست؟!!!!!!!!!! 

بسه دیگه 

خدایا خواهش میکنم........!
دیگه بسه!!!!!:((((((((((((((