ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

؟!؟

چرا عمل کردن به حرفی سخت تر از گفتن آن حرف است؟!!!!!!!!!!
چرا وقتی می گوید که بتوان ابدیت دوستت دارم این را نشان نمی دهد ؟  

چرا پایبند به حرف هایش نمی ماند؟؟!!! 

حتماً می پرسید که چگونه ثابت کند؟چگونه می توان نشان داد که راست می گوید؟!!
اگر کسی واقعاً دوستت داشته باشد از لحن بیان٫ از طرز نگاه٬ از احساسی که دارد آگاه می شید. 

می فهمید که آیا واقعاً به توان ابدیت دوستت دارد یا!!!! 

دید!!!خیلی آسان است!!!!
اما چرا او عمل نکرد؟!!! 

چرا حرکاتش عکس این کلمه را نشان می دهد؟؟؟!!!
واقعاً چرا؟؟!!!

زندگی

شیرین زندگی کردن می تواند یک هنر باشد .زیرا خیلی از ما انسان ها نمی توانیم زندگی را دوست داشته باشیم.با یک شکست کل زندگی خود را می بازیم در صورتی که این شکست ها تجربه ای ست که در طول زندگی آن قدر از آن استفاده می کنیم که ناخودآگاه از آن شکست احساس ژرف و پیروزی می کنیم. شکست به معنای پایان زندگی نیست بلکه به معنای کسب تجربه و ادامه زندگی است.پایان زندگی تنها زمان مرگ است زمانی که دیگر نه گوش می شنود نه چشم می بیند نه عقل و فکر کار می کند نه زبانی صحبت می کند و در کل همه ی اعضای یک فرد می می میرند.پس ناامید زندگی نکنیم که اگر چنین کنیم زندگی به تلخترین چیز ممکن تبدیل می شود. 

  

چرا

دلم گرفته 

این چه احساسی است که خستگی٬کسلی و افسردگی را در انسان ایجاد می کند؟!
دلم می خواهد که با او درد و دل کنم اما او نیست! 

به راستی چرا هنگامی که به کسی احتیاج داری او نیست؟!
چرا جز پدر و مادر و خدا کسی نیست که بتوان سخنی از دل با او گفت؟! 

چرا کسی را که دوست داری دوستت ندارد؟!
چرا؟!؟!!؟!؟!؟؟؟؟؟؟؟
 

 به راستی این چه حکایتی ست؟!!!!!!! 

 

قلبم

قلبم با یک لبخند او لبریز از شادی می شد 

با یک اشک او ویران می شد 

با یک حرف او زیر و رو می شد 

..................................

با یک یک حرف عاشقانه ی او می مرد 

با یک دغده ی او پر دغده می شد  

.............

این همه اتفاق برای قلبم افتاد اما من آه نگفتم!!!!!!!!!!!!! 

آه نگفتم و این همه درد را تحمل کردم که او را ناراحت نکنم!!!!!!!!!!!!!!!

تنهایی

تنهایی؟؟تنهایی یعنی چه؟ 

یعنی بی او بودن؟
یعنی بدون عشق بودن ؟
یعنی همدل نداشتن؟
یعنی همره نداشتن؟
یعنی همسفر نداشتن؟
واقعا تنهایی یعنی چه؟
چرا وقتی می گوییم که تنهایم احساسی پر از غم و انده به سراغمان می آید؟مگر ما خدا را نداریم؟
مگر دیگر قرار نیست با دیگران باشیم؟
مگر ما انسان ها یکدیگر را نداریم؟
پس تنهایی چه معنایی دارد؟ 

چرا ما انسان آن قدر در خودمان غرق می شویم؟
چرا تنهایی را احساس می کنیم؟
واقعا چرا؟

۲ خط موازی......!

روزی یک دبیر هندسه دو خط موازی بر روی تخته کشید:
خط بالایی عاشق خط پایینی شد و خط پایینی عاشق خط بالایی 

آن دو به یکدیگر با تمام عشق و حسرت دور بودن نگاه می کردند که............... 

که همین جا بود که دبیر بلند داد زد که ۲ خط موازی هیچگاه به یکدیگر نمی رسند.......!!! 

 

پیروی از خود..!

یگانگی ات را به یاد داشته باش!به خودت عشق بورز و احترام بگذار.ندای درونت را محترم بشمار.به آن گوش بده و از آن پیروی کن.بهتر است با پیروی از ندای درونت به جهنم بروی تا با پیروزی از کسی دیگر به بهشت.زیرا آن بهشت حتی ناخنکی از بهشت نخواهد بود.پیروی تو از او کورکورانه خواهد بود. 

یه خود احترام بگذار و به دیگران نیز.به خودت عشق بورز و به دیگران نیز.تنها این تغییر کوچک در نگرش تو می تواند تحولی بنیادین ایجاد کند.می تواند وجودت را از این رو به آن رو کند.

نقاب...؟؟!!!

  

 

 

 

 

 

پشت این صورت های شاد چیست؟
غم؟شادی؟پیروزی؟شکست؟
کدامیک ؟
غم با شکست می آید و شادی با پیروزی اما ما کدامین نقاب را بر روی صورت خود داریم؟
زندگی ما آدم ها با عشق کامل می شود اما این عشق می تواند عشق به هر چیزی باشد . تنها چیزی که ما را از نقاب زدن دست می کشاند عشق است البته اگر این عشق حقیقی باشد زیرا عشق های پوچ علاوه بر این که این نقاب ها را به کنار نمی زند بلکه نقابی دیگر به این نقاب ها می افزاید. 

 

پس سعی کنیم همیشه عاشق باشیم تا نقابی دروغین بر خود نگیریم

خسته از.........

خسته ام..... 

از همه چیز خسته شدم........ 

از عشق های بی پایان........... 

از شب های بی ستاره............. 

از قلب های پر درد....................... 

از تظاهر به شادی......................... 

از دروغ گفتن راجع به دوست داشتن..... 

از دروغ گفتن راجع به عشق................... 

از روزهای پوچ............................................. 

از همه چیز خسته ام.....................................

ژرف ترین پدیده------>>>>> عشق

  

عشق ژرف ترین پدیده ای است که می تواند در وجود فرد راه یابد.عشق بر درونی ترین هسته رخنه می کند و روشنی می بخشد.تو را از نور سرشار می کند.تو از خود نور می پراکنی.حتی در عشق معمولی نیز چنین اتفاقی می افتد و همه این را می دانیم.اگر به شخصی که عاشق شده بنگریم او را ار قبل متفاوت می یابیم.او نورانی تر از زمانی که عاشق شده بنگریم او را از قبل متفاوت می یابیم.او نورانی تر از زمانی که عاشق شود به نظر می رسد.چهره اش تابناک است و درخشش ویژه ای در او به چشم می خورد.حتی در عشق معمولی نیز فرد نورانی می شود.در مورد عشقی که من از آن سخن می گویم ٬عشق میان تو و کل هستی ٬چه می توان گفت؟در این عشق تو همه نور کی شوی.بدنت دیگر یک جسم نیست ٬ انرژی ناب است.تبدیل به شعله ی آتش می شوی.شعله ای که تمام آرزوها٬تمام میل و هوس هایت رذا می سوزاند.تو را بخشی از آتنش خدا می گرداند. 

نور عشق شو!در عشقی سوزان با زندگی به سر بر.عشقی سوزان بکار می آید٬ عشق نیم گرم کارگشا نیست.باید که مشعل زندگی را از هر دو طرف آن مشتعمل سازی.آن گاه حتی یک لحظه ی کوتاه‌٬طولانی تر از ابدیت خواهد بود.