سلام
امدم بنویسم
اما نمی دونم از کجا شروع کنم
خیلی خستم
دیگه واقعا نمی دونم به چی امید داشته باشم
به آینده ی نامعلومم .....
به هرچی فکر می کنم به بن بست میخورم
خسته شدم
واقعا میگم
از تنهایی
از بلاتکلیفی
از نداشتن چیزایی که حقمه
از سکوتی که باعث نابودیم میشه و ذره ذره ی وجودمو خرد می کنه
از ؛ از دست دادن هرچی که می خوام
از نرسیدن به ّرزوهام
خدایا چقدر دیگه باید تحمل کنم؟
چقدر؟
کارم شده بی خواب .... تنهایی....سکوت...اشک.....و شنیدن حرفای دیگران و غمخوار بودن.....
خدایا یه روی خوش بهم نشون بده
خدیا می دونم آدمه خوبی نیستم اما دیگه نمی تونم تحمل کنم.....به نظرت ۷ سال کافی نیست؟!!!!!!!!!!
بسه دیگه
خدایا خواهش میکنم........!
دیگه بسه!!!!!:((((((((((((((
خستم
به خدا خستم
خیلی نامردی کرد
خیلی خردم کرد
۳ شب از عشقت بیمارستان بودم
از وقتی رفتی آرامشمو با خودت بردی
دیگه خواب ندارم
خوراکم شده اشک
غصه
بهترین دوستم تنهایی شده ...........
...................
...................
...................
باورم نمیشه رفت
انگار تازه فهمیدم که دیگه نیست
رفته؟؟؟؟؟؟؟
دیگه ماشینشو نمیبینم
دیگه نیست
دیگه نیست که بهم بگه بانی
تو کجا رفتی؟
حیف که خودت نمی دونستی
کاش بودی
کاش بودی......................
دارم میشنوم.....
دارم حس می کنم....
دارم لمسش می کنم....
اما.....
اما.....
اما.....
پوک بود.....
خالی از هر چیزی...
نه......
یه دقیقه صبر کن.....
یه احساس هایی هم هست...
احساس استرسی که به غم تبدیل شده......
احساس تنهایی.....
احساس دل تنگی برای خودم.....
احساس ترسی که سراسر وجودم گرفته....
احساس شرمندگی .....
کاش می تونستم یکم جبران کنم.....
کاش می تونستم اون کسی بودم بشم......
کاش میشد شاد بود....
کاش استرس نداشتم....
کاش این ترس رو نداشتم.....
کاش واقعا اونقدر قوی بودم که تظاهر می کنم هستم.....
نمیدونم چی بگم....
نمیدونم.....
امروز تولدمه!
اما تنهام!
جز چند نفر بهم تبریک نگقتن!
چقدر بده که این همه آدم دور و ورت باشه ولی یه تبریکم نگن!
عیبی نداره...!
امروزم مثل روز های دیگس!
ساکت!
آروم!
و!
خالی از شور و شوق!!!!!!!!!
باورم نمیشه!
هنوز تموم نشده!
مگه میشه!
چرا اینجوری شد!
خودم میدونم که عامل به وجود اومدنه همه ی اینا منم!
اما چرا تموم نمیشه!
چرا هنوز ادامه داره!
چرا فراموش نمیشه!
من زندگیه جدیدی ساختم!
پس چرا همیشه یه چیزی منو یاده اون روزها می ندازه!
خدایا قبول دارم که آدمه زیاد خوبی نیستم!
اما تو که میدونم درده دلم چیه!
میدونی که چی از همه برام مهم تره!
تورو به قرآن قسمت میدم تنهام نذار!
خواهش میکنم نذار دوباره شروع شه!
خدایا درده این دل و آروم کن !
میدونی ازت چی میخوام و چی میگم پس کنارم باش!
خواهش میکنم
دنیای ما آدما....نمی دونم چجوری توصیف کنم
نمی دونم بگم قشنگه یا زشت؟
بگم آرومه یا پر تلاطم...
بگم زندگی خوبه یا نه؟
همیشه سعی کردم خوشبین باشم...
بگم این حل میشه .... این درست میشه..... بلاخره میگذره....
اما دیدم من الان ۶ ساله دارم همینارو به خودم میگم............
اما بهتر که نشده هیچ سال به سال بیشترم میشه...............
خسته شدم .....
دلم نمی خواد غصه بخورم ....
دلم نمی خواد همیشه از غم حرف بزنم....
اما اینجا تنها جایی که ماله منه
تنها جایی که می تونم حرف بزنم
تنها جایی که بگم منم هستم
تنها جایی که نقش آدمی که با همه چیز سازگار رو بازی نمی کنم
تنها جایی که آرامش دارم
دلم می خواد گریه کنم اما نمی تونم
دلم می خواد برم به همه بگم چرا نمی بینین منو؟
چرا اشک هام همیشه خاموشن
.....چرا چراغ دلم روز به روز خاموش تر میشه؟
چرا...................... ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کاش بود که بهش می گفتم
اون تنها کسی بود که از رازهای زندگی من می دونست
کاش بود تا با حرفاش آرومم می کرد
می دونم که منو یادش نیست
اما تنها کسی بود که آرومم می کرد
یک ساله دیگم تموم شد
سالی که زیاد برای من سال خوبی نبود
فقط دوست داشتم که تو پیشم بودی اما حالا که نیستی عیبی نداره......
میدونم امسال سال سختیه برام امیدوارم بتونم سربلند ازش بیام بیرون.....
نفس باد صبا
عشقی از جنس طلا
دوری و دفع بلا
یاری از سوی خدا
درهمین سال صفا
همه تقدیم شما
پیشاپیش سال نو به همه دوست های گلم تبریک می گم
به که نفرین کنم؟به خود و قلبه خودم که بدونت مانده مثل یک کفتره بی پر که دگر نا ندارد.تو و این درد جدایی آشنایم هستید عشق سوزان هنوزم که هنوز است ریشه در جا ن و دلم کرده و با تیشه به جانم میرند کاش میشد که بگویم با اشک دو چشمم ساختم پشته دیواره دلم قصره بزرگی تا بیایی و در آغوشم بگیری تا دوباره برویم پشته دیواره دلم و در آن ویرانه تو و قصرم بامن مهر یادت با هم با هوای ابری و دلگیره دلم باشیم و بمانیم تا دلم هست و تپش دارد و نبضم با صدایت بزند با نگاهت بروم تا به فلک پر بگیرم ز عشق شور بگیرم ز یادت حیف شد حیف که بگوشت نرسید درد و دلهایی که در این چن شب پیش با تو کردم و نبودی که ببینی اشکم تو نبودی که بیایی در آغوشم کشی گریه ام پاک کنی کاش بودی آن شب که بیادت بودم و با حسرت ستاره ات میدیدم با چشم دل تو را نزد آن ستاره یافتم آرزویم بود که بیایی پایین تا دودستم بگیری و بگویی بس کن من هنوزم کنارت هستم کاش میشد به باد بگویم تا به گوشت برساند که هنوز چشم در راه توام نرو بی من در این راه مرا یاری کن تا بسازیم با هم قصره رویایی قلبم پشته دیواره دلم را