ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

تو که رفتی!!!!

اگر در کهکشانی دوردلی یک لحظه در صد سال یاد من کند بی شک دل من در تمام لحظه های عمر به یادش می تپد پر شور. 

 

تو که رفتی ٬ 

واسه من جای آشتی که نذاشتی٬ 

کاش از اول گل عشقو تو قلبم نمی کاشتی٬ 

یه بهونه که بخوام دوباره با تو باشم رو نداشتم 

تو که برای من شب و روز خواب نذاشتی 

اینتوئی که باید بیائی٬ 

با یه بوسه٬واسه آشتی 

تو که رفتی٬
رنگه مهتاب پرید٬ 

نفس ماه پرید. 

قاب خورشید پرید 

به سرم خاطره ها گشت خراب

شور عشق

باغبان نیز نیامد پی دلداری من.  

اشک گرم غم عشق آمد و جانا چه کنم  

اگر به فردا نرسد این شب بیداری من.  

عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من ٬  

قصه ی عشق شود قصه ی بیماری من ٬  

من و دیوانگی و مهر و وفا یار شدیم٬  

تا تو باشی و ٬ من و ٬ عشق و و وفاداری من٬ 

 

عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من.  

شب هجران نکند قصد دل آزاری من.  

 

بی تو...!

تو که نیستی  

 

از خودم بی خبرم 

 

کی بیاد و  

 

کی یشه همسفرم 

 

دل من از تو جدا نیست 

 

این هوا٬ 

 

بی تو هوا نیست..!!!

 

گناه کار..!!

من هیچ وقت نخواستم که بازی را که مردم می کنند بازی کنم٬ 

من هیچ وقت نخواستم که حرف هایی را بشنوم که دیگران می گویند٬
من هر چیزی را که خواستم با او یافتم  با او چیزی بیشتر نمی خواستم جز باور تو ..!! 

 

من می خواستم به تو چیز هایی را بدهم که تو هرگز آن ها را نداشته ای 

سعی نکن بپرسی چگونه  

من تو از تو می خواهم که باز گردی تو زندگیم 

من هیچگاه نمی خواستم که برای تو دیگری باشم 

من هیچگاه دروغ نگفتم............پس من نیز گناهکار نیستم!! 

اما اگر دوست داشتن یک گناه کاریست در عشق تو من ترجیح می دهم که گناه کار باشم.!!!! 

تو چهار جا چهار چیز رو دوست دارم :

تو چهار جا چهار چیز رو دوست دارم :  

 

تو آسمون خدا رو  

 تو زمین خودمو  

 تو خودم قلبمو  

 تو قلبم تو رو ...  

 

او رفت.....

او رفت 

برای همیشه هم رفت 

من ماندم و تنهایی 

من ماندم با ۲ یار همیشگیم خدا و تنهایی 

من ماندم و یک دنیا غم 

من ماندم و درد دوری از او 

من ماندم و یک دنیا سوال 

من ماندم و یک دنیا ستاره  

من ماندم و نور مهتاب شبانه 

من بی او با این همه چیز ماندم و می مانم 

او رفت..... 

دل شکسته

وقتی اشک میریزم اشک هایم سوزان اند آنقدر سوزان که پوست صورتم آتش می گیرند..... 

 وقتی یاد حرف هایت می افتم قلبم از درد میمیرد 

تو در این عشق مقصر نبودی مقصر من بودم 

من حالا دگر اشکی نمانده که بریزم 

تمام اشکها در قلبم 

در روحم 

و در خودم 

ریخته شده اند   

تو و عشق پرنده ی آزادی بودین که من شما را زود از دست دادم  

زودتر از آنکه تصورش می کردم 

خاطره

در گذر گاه زمان خیمه شب بازی دهر 

 

با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد 

 

عشق ها می میرند 

 

رنگ ها ٬ رنگ دگر می گیرند 

 

و فقط خاطره هاست 

 

که چه شیرین و چه تلخ 

  

دست نخورده به جا می مانند....  

 

.

خسته................

خدایا خسته ام ٬خسته تر از هر عاشقی  

روحم از این عشق های دروغین خسته است٬ 

خسته..!! 

خدایا دگر توان تحمل این خستگی را که با هیچ چیزی رفع نمی شود را ندارم٬
خدایا ازت می خوام مثل همیشه توان بهم بدی که این خستگی را به زودی رفع کنم٬
خدایا خسته ام..........!

اما.....

 

 

 

 

 

 

عاشقی فقط یک بدی دارد آن هم این است که نمی گذارد عیب ها و حقایق را بفهمی...!
من عاشق شدم عاشق به همین دلیل حقیقت را نفهمیدم..!
اما عزیز من این حق تو و یا هر فرد دیگری ست که عاشق کسان دیگر باشند پس من تو را بخشیدم 

 

اما... 

اما..... 

اما....... 

 

ای کاش که تو عاشق من بودی نه دیگری......!