ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

دوستت دارم

تو گفتی یکی از بهترین روزهای زندگییت روزی بود که صدای من گوش هایت را نوازش می کرد  

بگذار من نیز به تو گویم که من نیز آن روز یکی از بهترین روزهای زندگیم بود زیرا صدایت مرا به دریای عشق فرا خواند ٬ من را با نغمه های عاشقانه ات به سمت آسمان ها برد٬ عزیزم روز اولی که گفتی دوستت دارم نیز یکی دیگر از روز های خوب زندگیم بود ٬ روز دیدارهای دوباره با تو یکی از بهترین روز های زندگیم هستند........!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

اما!اما!اما امان از روزی که به من گویی که می خواهم دیگر با من نباشی آن روز بدترین روز زندگیم خواهد شد!!!! 

این را برای تو نوشتم که بدانی عشق و دوست داشتنم حقیقتی بیش نیست....!!!

خوشبخت

 

 

 

خوشبخت منم که بی صدا می گویم با قلب شکسته در خفا می گریم یک عمر وفا کردم و عمری به جفا برگور صداقت و وفا می گریم از ناکس و کس نشد مرا قسمت مهر اینک به جفای آشنا می گریم یک عمر به هر کسی زدم سنگ محک دیدم به عیار کیمیا می گریم.......................

انتظار

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انتظار 

        

           و 

  

               انتظار 

 

                        و 

  

                          انتظار  

 

و این غنچه ی گل سرخ 

  

                  

                                  در انتظار 

 

از حرارت دستهای 

 

                                     عاشق من می شکفد

عشق او!

 

 

 

همیشه تو زندگیم جای خالی ای احساس می کردم اما هیچ وقت نمی فهمیدم آن چیست!!!
اما الان می دانم آن عشق بود! 

عشق تو بود! 

عشقی که به من پر و بال داد!
عشقی که به من احساس کامل بودن را داد!
عشقی که با وجودش احساس آرامش می کنم!
عشقی که با تمامه توانش سر تا پایم را فرا گرفته است! 

عشقی که زیباترین دنیا را ساخت!!!
می بینی عشقت را با تمام وجود می خواهم!!!! 

 

 

زندگی ام

هرشب به فکرت می خوابیدم به آرزوی اینکه فردا روزی خواهم دیدت 

هر روز به فکرت بودم به آرزوی آنکه تورا ببینم  

هر ظهر به فکرت به طبیعت نگاه می کردم به آرزوی آنکه احساسم را بفهمی 

هر عصر چشم به غروب خورشید می دوختم به آرزوی آنکه نشانیت را بیابم 

روزگارم را با فکرتو گذراندم 

ساعات روزم را با فکرتو گذراندام  

خوشی های زندگیم را با فکر تو گذراندم 

.......... 

می بینی من با فکر تو شب را روز می کنم ٬ ثانیه را به ساعت تبدیل می کنم.......... 

من زندگیم را با فکر تو می گذرانم....!!!

حرف دل

 

 

 

 

از همه چیز خسته شدم!
از اینکه همش من باید درک کنم خسته شدم!
از اینکه نشان دهم که هیچ اتفاقی نافتاده خسته شدم! 

چرا تو نباد یک بار من را درک کنی؟!
چرا من نباید کسی باشم که خوش باشد؟!
چرا دل من باید صندوغچه ای از حرف باشد؟!
چرا من نباید با کسی دگر از دردهایم سخن گویم؟!
مگر من چه فرقی با دیگران دارم؟!؟!!؟!؟! 

 

آنقدر از دست داده ام که میدانم تنها لحظه های خوب را باید به یاد بسپارم بی هیچ حسرتی

یادآور

تنهایی باز هم آمد 

اما این بار بی تفاوت آمد 

دیگر غم همراهش نبود 

اما رنج با او یار بود 

رنجی که همراهش بود از غم سنگین تر بود زیرا وقتی که به سراغ قلبم رفت دگر نتوانستن آن را از آنجا بیرون آورم 

خیلی سنگین است 

رنجی که یادآور تنهاییم است 

یاد آور کسی است که با خون و دل می خواستمش 

یادآور.....

خسته!!!!

آنقدر با تنهایی ام سر کردم که او نیز از من خسته شده 

دگر نمی دانم که چه کنم٬سر به کجا گذارم٬با که سخنی از دل غمگینم گویم!
خیلی خسته ام! 

از این تنهایی خسته ام!دلم می خواهد برای کسی این درد دل این درد عشق و این درد شکست را باز گویم!!!اما برای که؟!
 برای کاغذ و قلم که هرگاه او نیست برایشان داستانی از عشقمان تعریف می کنم!!! 

واقعا خسته ام!خسته!!!!

رئیس کیست!!

اگر پای عشق در میان باشد٬هیچ کس رئیس نیست.عشق است که رئیس است.هم زن و هم در عشق حل می شوند.نه مرد رئیس است و نه زن.عشق مالک هر دو نفر است.اما نه مرد آماده ی عشق است و نه زن.هر دو می خواهند عشق و معشوق را تصاحب کنند.از این رو مرد قصد دارد زن را به اسباب راحتی خود تبدیل کند و زن نیز می خواهد مرد را به اسباب راحتی خود تبدیل کند و هر دو در این کار موفق بوده اند.

چه گویم

تو از قصری گفتی که با اشک چشمانت ساختی!!!!!!!اما من از چه گویم؟!
از اینکه شب ها از ستارگان عالم نشانیت را خواستم!از مهتاب نورانی شب تصویرت را خواستم؟!
از جیرجیرک های شبانه کمکی برای بردن قلبم را به سمتت خواسته ام؟!!!!! 

چه گویم که شب دگر از دستم دیوانه است!چه گویم که دگر بی تو کسی را برای نام بردن ندارم؟!
تو بگو که من چه گویم!!