ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

ღ♥ღMissing some oneღ♥ღ

♥♥♥♥♥دنیای عشق♥♥♥♥

من و دلتنگی

سلام به دوستای گلم 

خوبید؟
دلم واسه همتون تنگ شده 

بلاخره اومدم 

اما دیره می دونم 

دلم خیلی پر 

تو این چند وقت اتفاقات زیادی واسم افتاده 

بعضی وقت ها فکر می کنم چرا من باید این همه چیز و ببینم و دم نزنم؟ 

چرا منم نباید مثل هم سن وسالای خودم باشم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی دونم چی کار کنم؟ 

خیلی خسته ام 

خیلی خیلی 

کسی هم نیست که باهاش حرف بزنم   

کسی که همدمم بود دیگه نیست 

راستی تو کجایی؟
نمی دونم چی بگم!!!!!!! 

از تنهاییام بگم ؟ 

از غم و غصه هام؟ 

از شادی های محدودی که دارم؟
از دنیای بی وفا؟ 

از کجا بگم؟
اصلا از کجا شروع کنم؟
نمی دونم!! 

واقعا نمی دونم مغزم اصلا کار نمی کنه!!!! 

 

 

 

تورابه دادگاه خواهندکشید ...
شاید به حبس ابد محکوم شوی .
جزییات جنایتت مشخص نیست اما اثر انگشتت رابرروی قلبی شکسته یافته اند

 

شرمتده

سلام به همه ی دوستام  

 

ببخشید که یه مدت نیستم 

 

ممنون از همه تون که برام نظر گذاشتین و  تنهام نذاشتین 

 

بزودی میام پیشتون با کلی مطلبه جدید 

 

یکی از دوستام یه چیز جالبی گفت 

 

به نظر شماها چقدر از دنیا غمه؟ چقدرش شادی برام نظر بزارین 

 

بازهم شرمنده ی همتونم

یک پرسش

جسم من؛خانه ی من 

اسب من :سگ تازی من 

آنگاه که تو از میان بروی 

من چه کنم؟ 


**** 

کجا سر به بالین بگذارم 

چگونه حرکت کنم 

چه چیزی شکار کنم  

                                                                                      

**** 

بدون کرکب سریع و بی قرار خود 

به کجا می توانم رفت؟ 

چگونه دریابم 

در بیشه ای که پیش رو دارم 

خطر در کمین است یا گنجینه ای مدفون شده 

آن زمانی که جسمم؛این سگ خوب و درنده ی من از میان رفته؟
آرمیده در دل آسمان 

آسمانی بدون سقف و در 

چگونه خواهد بود؟ 

و در میان ابرهایی کخ 

براثر باد به سرعت تغییر شکل می دهند 

چگونه خود را پنهان کنم؟؟  

 

  

  

·        نمی خوام ناشکری کنم اما واقعا دیگه بریدم 

·        چرا من نمی تونم مثل هم سن و سالهای خودم باشم

·        چرا من همش باید غم داشته باشم 

·        بخدا خسته ام 

·        گاهی وقتا دلم می خواد مرده باشم 

·        نمی خوام ناامید کننده حرف بزنم اما واقعا دیگه قلبم جا نداره 

·        مغزم خستس 

·        دلم می خواد شاد باشم 

·        شاد درونی باشم نه شادی که الان هستم 

·        دلم می خواد دیگه حفظ ظاهر نکنم 

·        دلم می خواد چشممامو ببندم و باز کنم ببینم دنیام عوض شده 

·        دلم می خواد زندگیم تغییر کنه  

·        دلم می خواد سرنوشتم عوض شه 

·        دلم می خواد نفسم رنگ شاد و خوب زندگیو داشته باشه 

·        خیلی دلم می خواد مثل هم سن های خودم آزاد و بی دغدغه باشم و نفهمم اطرافم چی خبره 

·        خیلی دلم می خواد راحت نفس بکشم خیلی

خداحافظ

هیچ دردی به عظمت شکستن غرور آدم آن هم از دست عزیزی که همه کس آدم است نیست.چنبره ی ماری که مدام قلبم را نیش می زد و این زهر را به جانم می ریخت بی چاره کننده بود و من راه به جایی نداشتم. 

بیشترین مایه ی زجرم این بود که من بیزار نشده بودم حتی ذره ای از محبتم نسبت به او کم نشده بود و نمی توانستم حتی کینه ای از او به دل بگیرم تا بلکه راحت تر فراموش کنم.به این ترتیب تازه می فهمیدم دوستش دارم. 

روزی داشتم توی خیابون راه می رفتم که توی یک مجله دیدم نوشته بود 

به یاد داشته باش:هرگاه زیر فشار غصه ها زانوهات خم می شود این مهر و عشق به سوی تو راه باز می کند و باور کن باور کن که ممکن است درگذرگاه های تاریک زندگی گهگاه نور ستاره ای دیده نشود.اما نه تا ابد 

دیدن این نور شاید در آینده ای نزذیک میسر می شود. 

راست می گفت 

عشق و محبت به کسی هرگز از بین نمی رود و همیشه خاطراتش با ما آدما هست اما اگر عشقی برود دلیل بر این نیست که تمام عشق و علاقه هایی که تو عالم وجود دارد از بین رفته باشد....نه این درست است که تو رفتی اما من هنوز خیلی چیزها دارم که به آنها عشق بورزم پی من نامید نیستم و تورا دست خاطرات شیرینه باتو بودن می سپارم  

تو رفتی  

عشق تو رفت اما همه ی عشق های عالم نرفتند..... 

 

 

 

 این متنه بالا یکم اغراق آمیز بود 

از دوستم نگین بابات همه چیز ممنونم 

دیگه میشم اون سانازه قبلی 

ببخشید که یه مدت بهم ریخته بودم 

 

 

 

 

اگر از جانب معشوقه نباشد کششی 

 

                                        کوشش عاشق بی چاره به جایی نرسد 

 

بی تو

گوشهام 

دست های سردم 

جسم بی روحم 

قلب بی فروغم 

صدای بغض آلودم 

چشم های پر اشکم 

روح نا آرومم 

همه ی وجودم 

منتظرن  

منتظر تو 

تو که بیای و با صدات و کلمه های قشنگت بهترین موسیقی و آهنگ دنیارو بهم بدی 

با دستات دستهامو گرما ببخشی 

با عشقت قلبم و روشن کنی 

با بوسه هات جسمم و روح ببخشی 

با بودنت آرامش روحم و بهم بر گردونی 

با دستات اشکامو پاک کنی 

پس کوشی؟
چرا نمی شنوی حرفهامو؟ 

چرا نمی بینی روح بی قرارمو؟ 

چرا نمیای تا آروم شم؟؟
چرا سیلاب ناآرامی که با رفتنت تو وجودم به وجود اومده رو نمی بینی؟
من تورو می خوام 

من تورو باهمه وجودم می خوام

اما حیف که این دوست داشتن احساسی باطل شده است 

کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچ وقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دنیا قصه می خواندم تا همسفر با ماهی های آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند 

کاش زندگی به سادگی یک لبخند بود تا همیشه روی لبهایش نقش می بستم 

کاش زندگی فقط با تو بودن بود تا برای همیشه پیشت می موندم 

چه زیباست به خاطر تو زیستن و برای تو ماندن و به پای تو سوختن و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن و عشق و دنیای تو نرسیدن  

ای کاش می دانستی بودن تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست.

یادش بخیر

دلم تنگ شده 

 دلم برای خودم تنگ شده  

دلم برای ساناز کوچولویی که مثل عروسک بود تنگ شده  

دلم برای بیخیالی های بچگیم تنگ شده  

یادش بخیر چقدر خوبه آدم بیخیال باشه  

اون موقعه ها عشق فقط توی کارتونایی مثل زیبای خفته و دیو دلبر و سیندرلا و این می دونستم همیشه وقتی بازی می کردم اسمه خودم و می ذاشتم سیندرلا و اون موقع ها که این کارتونا اومده بودن کفش سیندرلا و دستبند و ایناشم بود منم همشونو داشتم وقتی به قوله خودم سیندرلا بازی می کردم خونم که پله داشتم یه لنگه از کفشم و اونجا جا می ذاشتم و مثلا پرنس می اومد و اونو بر می داشت 

 چه روزا یی بود 

 چه شب هایی 

 چه دنیای کوچیک و خوبی بود 

 اون موقعها خیلی دوست داشتم که یه پرنس عاشقم باشه و منم یه پرنسس باشم و تو یه قصر رویایی با پرنسم که عاشق منه زندگی کنم.... وقتی از این فالهای بچگانه می گرفتیم من همیشه جاهایی که می خواستم زندگی کنم قصر و و یهخونه ی استخرداره بزرگ بود و اسمه کسایی که می خواستم مثلا اسم پرنسم باشه اسم ((کن)) و بقیه عروسک های پسر بود که دوستشون داشتم اون موقع ها از اون جادوگره تو سفید برفی می ترسیدم و وقتی که کارتونشو می دیدم کلی برای سفید برفی گریه می کردم  

تو اون دنیای کوچیک من متعلق به هیچ چیز و هیچ کس نبودم چون معنی تعلق داشتن و نمی دونستم تو دنیای بیخیالی طی می کردم همش فکرم شخصیتهای کارتونی مختلف بود و نقاشی کشیدن اونا و باربی بازی و اینجور چیزابود.  

ولی اون موقع ها خیلی دلم می خواست بزرگ شم اما الان خیلی دلم می خواد کوچیک شم خیلی دلم می خواد بیخیال باشم 

 خیلی دلم می خواد دفتره نقاشیم و باز کنم و توش نقاشی سیندرلاو زیبای خفته و اینارو بکشم خیلی دلم می خواد تخمه مرغ شانسی بخرم و از جایزه ای که توشه لذت ببرم 

 خیلی دلم می خواد شبها به فکر اینکه کن چقدر باربی دوست داره بخوابم 

 خیلی دلم می خواد که مغزم و با یه دکمه خاموش کنم و به هیچ مشکلی تو دنیا فکر نکنم  

هییییی 

 

 زندگی ۳ اصل داره : 

 ۱.خاطرات  

۲.غم  

۳.عشق   

 با اولی زندگی کن 

 دومی و به خاطر اولی تحمل کن  

 

واقعا ما آدما همینیم با خاطره های خوب یا بد زندگی میکنیم ولی عشق و چه تلخ چه شیرین شیرین می بینیم و باهاش غذق در احساس می شیم اما امان از زمانی که عشقی نباشه گریه هامون بدرقهی عشق از دست رفته میشه و آهنگی که برامون خونده میشه هق هق و نسیمی که ورزیده میشه حسرت دیداره دوباره ی عشقه 

 

 سه چیز از شمع آموختم: 

  

۱.ایستاده بمیرم  

۲.بی صدا بمیرم  

۳.روشن و زیبا بمیرم  

 

                                       ♥ ♥♥♥♥♥♥  ♥ ♥♥♥♥♥♥  ♥ ♥♥♥♥♥♥ 

 

نمی دونم جدیدا چرا اینقدر به تو فکر می کنم با اینکه می دونم دیگه ماله من نیستی و بهم فکر نمی کنی 

نمی دونم چرا جدیدا فقط دلم می خواد گریه کنم اما نمی تونم و فقط بغضم می گیره 

نمی دونم چرا وقتی یه کتاب رومان می خونم حتی اونجا که از عشق به بهترین وجه حرف می زنه من گریم می گیره شاید دارم حسرت داشتن چنین عشقی و می خورم با اینکه می دونم چنین عشق هایی فقط توی کتاباست 

نمی دونم چم شده 

واقعا نمی دونم 

زیبا اما کوتاه

امروز دیدمت 

اما از دور 

خیلی دور  

وقتی دیدمت به خودم گفتم چه زود فراموشم کرد  

چه زود از پیشم رفت 

چقدر  دلم برات تنگ شده  

 دلم برای دستای پر مهرت که هر وقت من و می دیدی اولین کاری که می کردی این بود که دستام و می گرفتی و یه بوسه بهشون می زدی 

دلم برای گیتار زدنت تنگ شده  وقتی گیتار می زدی و می خوندی غرق در دنیای عشق و احساس می شدی چقدر من از این همه احساس لذت می بردم 

دلم برای صدات تنگ شده .... یادته باهم آهنگ می خوندیم..... آهنگ هایی در وصف عشق که یکی از راه هایی بود که بهم نشون می دادیم که بهم علاقه داریم 

دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده 

دلم برای بودن کنارت تنگ شده 

دلم برای حرفات تنگ شده 

برام عجیبه دوستی ما کوتاه بود اما خیلی خاطره های خوبی برام مونده 

یادته یه بار ازم پرسیدی که خوش تیپی یا نه من گفتم معمولیی  فرداش یک لباس خیلی شیک پوشیدی؟؟ 

 کاش اون روزها بار دیگه تکرار می شد

 

 

          ************************

 

 

 

من نمی گویم که خاموشم مکن 

من نمی گویم فراموشم مکن 

من نمی گویم که با من یار باش 

من نمی گویم مرا غم خوار باش 

من نمی گویم 

دگر گفتن بس است. 

گفتن و هیچ نشنفتن بس است. 

روزگارت شیرین باد 

شادباش دست کم یک شب فرهاد باش. 

آه! 

در شهر شما یاری نبود . 

قصه هایم را خریداری نبود.

 

 

انتظار

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com.عشق یعنی لحظه ای تنها شدن‌   

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com.عشق یعنی واله و شیدا شدن  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com.عشق یعنی مادر و یعنی پدر  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com.عشق یعنی یک نگاه و یک نظر  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com.عشق یعنی چشم به در دوختن 

 

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com.عشق یعنی در فراغش سوختن  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.com.عشق یعنی زندگی  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی بهار  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی در سایه ی دیگری بودن  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی آرامش خود را در کنار دیگری پیدا کردن 

 

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی دوست داشتن خود در دیگری  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی دست در دست هم قدم زدن  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی پاکی احساس همچون باران  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی لبخند  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی غوغایی در دل برپا شدن  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی امید   

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی ستاره ی شبها شدن   

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comعشق یعنی در انتظار یار بودن  

تصاویر زیباسازی ، عکس های یاهو ، بهاربیست             www.bahar-20.comآری عشق یعنی در انتظار تو بودن 

 

 


زندگی

نمی دونم از کجا شروع کنم اما می خوام زندگیه ۱۷سالمه و بنویسم به نظر خودم ۱۷ سال واسه بدست آوردن این همه تجربه زیاده .راستشو بخواین خسته شدم....دیگه نمی دونم تا کی می تونم تحمل کنم.....خیلی بده که نتونی با کسی حرف بزنی ...خیلی سخته....سخت تر از هر اتفاقی که تو دنیا می افته......اوایل که بچه بودم منظورم وقتی که مهد می رفتم خیلی خوب بود....از همه چیز دور بودم ....هیچ چیزی و زشت نمی دیدم جز دروغ....وقتی دوروغ می گفتم گریه می کردم و از کسی که دروغ گفتم عذر خواهی می کردم.....بعدش که رفتم دبستان چندتا دوست داشتم که خیلی باهم صمیمی بودیم کلاس اول که رفتم به خودم گفتم من دیگه بزرگ شدم و احساس شادی خالصی می کردم ..... شادی که شاید خیلی کم بتونم الانا داشته باشمش......دبستان عالی بود...پر از تشویق.....پر از شادی.....پر از همه چیزهای خوبی که میشد تو زندگی برای آدم انگیزه باشه.....وقتی دبستان تموم شد و رفتم راهنمایی احساس می کرم خیلی بزرگ شدم و می تونم همه کار بکنم ......راهنمایی ۳ ساله فقط اما برای من طولانی؛ پر از تجربه وخطر و شیطنت بود.....سال سوم سال خوبی بود اما فقط تو زمان محدودی...سختیهای زندگی من اون موقع شروع شد......وقتی بهشون فکر می کنم گریم می گیره.....نمی تونستم با کسی حرف بزنم....به هیچکس.....چون با هرکس که حرف میزدم اونم ناراحت می کردم ....به خودم گفتم با خودت این مشکلات و حل کن و به عنوان تجربه با خودت داشته باش....اما بعضی وقتها اینقدر خسته و داغون می شدم که می رفتم بیرون و تنهایی قدم میزدم تا کسی غم و اندوهمو نبینه.....یه شب که داشتم راه می رفتم به خودم گفتم سعی کن واقع بین باشی و شرایط و بیشتر درک کنی.....این کارو هم کردم....دبیرستان برای من احساسی با خودش نیاورد جز احساس نزدیکی به کنکور و دانشگاه و آغاز بخش و ورقی دیگر از برگهای زندگی....دبیرستان کمتر احساس تنهایی و چجوری بگم درد و رنجم کمتر شدن......نه بخاطر اینکه مشکلاتم حل شدن نه اما خوب راحتر می تونم هضمشون کنم....نمی دونم خدایا تو با من باش...با من باش تا این مشکلات بگذرن چون تنها تویی که از دردهای من باخبری

ندای درونی من

خیلی از کسانی که از عشق می نویسن مشکلاتشوناینه که عاشق کسی هستن و کسی که عاشقشن اونها رو دوست نداره...اما مشکل ما فرق می کنه. 

من و تو هم دیگرو دوست داریم اما به خیلی از دلایل نمی تونیم باهم باشیم . ما برای همیشه همدیگرو دوست خواهیم داشت اما هرگز نمی تونیم عشق و احساسمونو نسبت بهم اونطور که باید و شاید بهم نشون بدیم....جالبه نه؟؟؟ 

حتی ممکنه تا یک یا دوسال دیگه من و تو حتی نتونیم با هم دوست باشیم.....این خیلی دردناکه نمگم که اگه برای همیبشه بری زندگیم بهم می خوره نه این طور نیست اما خوب نبودت و می تونم خیلی احساس کنم.....آه از این نامردی های زندگی 

من تورو دوست دارم و مطمئنم که توهم منو دوست داری اما به نظر میاد این دوست داشتن هم پایان خوبی نداره....امیدوارم که این تصور من غلط باشهو من و تو روزی بهم با احساسی که الان بهم داریم برسیم. 

خدایا این ندای درونی من را بشنو و بذار بهم برسیم..... 

  

.............................................................................. 

 

 

 

کاش بودی تا دلم تنها نبود                                                تا اسیر غصه ی فردا نبود 

 

کاش بودی تا فقط باور کنی                                               زندگی بی تو هرگز زیبا نبود